باز باران.
کتابی باز است رو به کودکی.
آدم ها همان هستند.
باران و ترانه اش هم هست.
خانه و بامش هم همان صدا را دارد.
اما دیگر ترانه باران نیست.
فقط یک نسل گذشت.
اما همه چیز تغییر کرد.
پس تکلیف ما چه می شود.
گاهی به واسطه این که.
دیگر بزرگ شده ایم.
فکر می کنیم دیگر تکلیفی نداریم.
نه تکلیف همیشگی است.
چه در مقابل هم.
چه برای خودمان.
گاهی باید با باران هم ترانه شد.
گاهی با آدم ها.
و چه زیبا می شود ترانه باران.
وقتی هم صدا بشویم.
هم ,باران ,ترانه ,گاهی ,صدا ,تکلیف ,می شود ,ترانه باران ,آدم ها ,هم صدا ,تکلیف همیشگی